ایلخان
لغتنامه دهخدا
ایلخان . (اِخ ) نام ممدوح بندگی شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی . (شرفنامه ) (آنندراج ) (مؤید الفضلاء) :
تا گردنان روی زمین منزجرشدند
گردن نهاده بر خط فرمان ایلخان .
خط مسلسل شیرین که گر نیارم گفت
بخط صاحب دیوان ایلخان ماند.
بصدر صاحب دیوان ایلخان نالم
که در ریاست او جور نیست بر مسکین .
بهر کسی نتوان گفت حال و قصه ٔ خویش
مگر به صاحب دیوان ایلخان گویم .
تا گردنان روی زمین منزجرشدند
گردن نهاده بر خط فرمان ایلخان .
سعدی .
خط مسلسل شیرین که گر نیارم گفت
بخط صاحب دیوان ایلخان ماند.
سعدی .
بصدر صاحب دیوان ایلخان نالم
که در ریاست او جور نیست بر مسکین .
سعدی .
بهر کسی نتوان گفت حال و قصه ٔ خویش
مگر به صاحب دیوان ایلخان گویم .
سعدی .