ترجمه مقاله

باارز

لغت‌نامه دهخدا

باارز. [ اَ ] (ص مرکب ) پرقیمت . گرانبها. ارجمند :
یکی را ز گردنکشان مرز داد
سپه را همه چیز باارز داد.

فردوسی .


ورا زود سالار لشکر کنیم
بدین مرز باارز مهتر کنیم .

فردوسی .


برین مرز باارز آتش بریخت
همه خاک غم بر دلیران ببیخت .

فردوسی .


پس او نبرده فرامرز بود
که با فر و با برز و باارز بود.

فردوسی .


بدین مرز باارز یار توام
بهر نیک و بد دستیار توام .

فردوسی .


ترجمه مقاله