باحث
لغتنامه دهخدا
باحث . [ ح ِ ] (ع ص ) کاونده ٔ زمین و کاونده ٔ سخن . (غیاث ). بحث کننده . کاونده . تفتیش کننده . پژوهنده .
- امثال :
کالباحث عن الشفره . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء).
کالباحث عن حتفه بظلفه . رجوع بفرائدالادب در آخر المنجد شود.
- امثال :
کالباحث عن الشفره . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء).
کالباحث عن حتفه بظلفه . رجوع بفرائدالادب در آخر المنجد شود.