ترجمه مقاله

باحفصان

لغت‌نامه دهخدا

باحفصان . [ ح َ ] (اِ مرکب ) بوحفصان . کنایه از معلم صبیان ، چه حفص ماکیانی را گویند که بچگان را در زیر بال خود آورده دانه بخوراند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کنایه از سخن طفلانه و مبتدیانه کردن . (آنندراج ). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
ترجمه مقاله