ترجمه مقاله

باخسه

لغت‌نامه دهخدا

باخسه . [ س َ ] (اِ) راهی باشد بغیر از راه متعارف خانه ای که از آن راه نیز آمد و رفت توان کرد. (برهان ) (جهانگیری ). راهی که غیر در، برای درآمدن خانه بود و آنرا برباره و برواره هم گویند. بتازیش رق خوانند. || گداره ای چهارپهلو. (شرفنامه ٔ منیری ). || مهره ٔ دیوار. (شعوری ج 1 ص 189) :
یکی بتکده دید ساده ز سنگ
چهل باخسه هر یک از رنگ رنگ
بهر باخسه بر چهل لاد نیز
زجزع و رخام و ز هر گونه چیز.

اسدی (از شعوری ).


باخره . (دهار). این کلمه و معنی موردتأمل است . || نشتر حجام . (برهان ) (جهانگیری ). و بمعنی نشتر حجام که آنرا شست خوانند آمده . (آنندراج ) (انجمن آرا).
ترجمه مقاله