ترجمه مقاله

باداباد

لغت‌نامه دهخدا

باداباد. (جمله ٔ دعایی ) کلمه ٔفعل یعنی شدنی میشود. (ناظم الاطباء). یعنی هرچه میشود بشود. (آنندراج ). هرچه باید بشود میشود. (ناظم الاطباء). هرچه باداباد. علی اﷲ. فرخی گوید :
چنان نمود ملک را که ره بدست چپ است
برفت سوی چپ و گفت هرچه باداباد.
حافظ فرماید :
شراب و عیش نهان چیست کار بی بنیاد
زدیم بر صف رندان و هرچه باداباد.
باد و ابر است این جهان افسوس
باده پیش آر هرچه باداباد.

رودکی .


بگیرم پند تو بر یاد از این بار
بکوشم هرچه باداباد از این بار.

نظامی .


هرچه باداباد ما کشتی در آب انداختیم (مثل ). (از فرهنگ نظام ). این ترکیب غالباً با هرچه استعمال میشود. || سخت علنی . آشکارا. سخت فاش . علی الرؤوس . بمشهد خلق . با هیاهو. با تشهیر. این کلمه نخستین کلمه ای است از تصنیف معروف که خنیاگران در شب عروسی خوانند.
- با گفتن بادابادا مبارکبادا آوردن ؛ با تشهیر آوردن : جهاز بی ارز عروس را در خوانچه ها با بادابادا بخانه ٔ داماد بردند.
ترجمه مقاله