بادافرهی
لغتنامه دهخدا
بادافرهی . [ اَ رَ ] (حامص مرکب ) جریمه کردن . جزا دادن :
یکی ترک بد نام او گرگسار
گذشته بر او بر بسی روزگار...
شب وروز کارش بدی سوختن
همان نام بادافرهی توختن .
رجوع به بادافره و بادافراهی شود.
یکی ترک بد نام او گرگسار
گذشته بر او بر بسی روزگار...
شب وروز کارش بدی سوختن
همان نام بادافرهی توختن .
دقیقی .
رجوع به بادافره و بادافراهی شود.