ترجمه مقاله

بادفراه

لغت‌نامه دهخدا

بادفراه . [ دَ ف َ ] (اِ مرکب ) مخفف بادافراه .(فرهنگ نظام ). بمعنی بادفراست که جزا و مکافات بدی باشد. (برهان ). جزای گناه و مکافات بدی . (غیاث ) (آنندراج ). بمعنی بادافراه است . (جهانگیری ) :
پاداشن نیکان همه نیکیست درین ملک
چونانکه بدان را ز بدی بادفراه است .

سوزنی .


ای ز تو زنده سنت پاداش
وی ز تو زنده رسم بادفراه .

انوری (از فرهنگ نظام ).


رجوع به بادآفراه و مترادفات آن شود.
|| بازیچه ٔ اطفال را گویند و آن چوبی یا چرمی باشد که ریسمانی بر آن بندند و در کشاکش آرندتا صدایی از آن ظاهر گردد و آنرا در خراسان بادفِرَنگ خوانند. (برهان ). بادفر که بازیچه ٔ کودکان بود خواه چوبی باشد و یا چرمی . (ناظم الاطباء). رجوع به بادآفراه ، بادافراه ، بادافرا، بادفرا، بادفرنک ، بادفرنگ ، بادفر، بادفره ، بادبرک ، بادفرک ، بادفر، بادفره ، بادبرک ، بادبر، بادبره ، بادپر، گردنای ، پِل ، گلگیس ، خذروف ، فرفره ، بادفرک ، فرفروک ، خَرّاره ، بادبره ، پهنه ،بهنه ، فرموک ، فرفر، شیربانگ ، دوامه شود.
ترجمه مقاله