باده نوش
لغتنامه دهخدا
باده نوش . [ دَ / دِ ] (نف مرکب )میخواره . (ناظم الاطباء). شرابخوار. می خوار. می گسار.شرابخواره . باده نوش . باده خوار. باده کش :
باده نوشان درآمدند بجوش
در و دیوار برکشید ندا.
در مجلس بزم باده نوشان
بسته کمر و قبا گشاده .
باده نوشی که درو روی وریائی نبود
بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست .
باده نوشان درآمدند بجوش
در و دیوار برکشید ندا.
(منسوب به ناصرخسرو).
در مجلس بزم باده نوشان
بسته کمر و قبا گشاده .
سعدی (بدایع).
باده نوشی که درو روی وریائی نبود
بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست .
حافظ.