ترجمه مقاله

بادپر

لغت‌نامه دهخدا

بادپر. [ پ َ ] (ص مرکب ) شخصی باشد که پیوسته حرفهای دلیرانه گویدلیکن کاری ازو نیاید. (برهان ). کسی که بر خود فخر کند و چیزی که در وی نباشد ادعا کند. (ناظم الاطباء). رجوع به بادبر و بادپران شود. || (اِ مرکب )چوبی را گویند که سر آن از دیوار و عمارت بیرون باشد. || و بعضی چوبی را گفته اند که دو سر آن در دو دیوار عمارت نصب کنند. (برهان ) (ناظم الاطباء). || چوبکی باشد که طفلان ریسمانی بر آن پیچند و از دست گذارند تا در زمین گردان شود. (برهان ).دُوّامه . (منتهی الارب ). رجوع به دوامه شود، بمعنی بادفر. (برهان جامع). || کاغذ باد باشد. (سروری ). رجوع به بادبرک و بادپرک و بادبر و بادفر و فرفره و بادآفراه و بادافره و بادفر و بادبیزن شود.
ترجمه مقاله