ترجمه مقاله

باد گشتن

لغت‌نامه دهخدا

باد گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) هدر شدن . باطل شدن . هباء شدن . هلاک شدن . نیست و نابود گشتن . هیچ شدن :
بکشتی بر آب زره برگذشت [ افراسیاب ]
همه سربسر رنج ما باد گشت .

فردوسی .


کنون آنچه بد بود بر ما گذشت
گذشته همه نزد من باد گشت .

فردوسی .


بداراب گفت آنچه اندرگذشت
چنان دان که یکسر همه باد گشت .

فردوسی .


کنون کار آن نامداران گذشت
سخن گفتن ما همه باد گشت .

فردوسی .


کنون سال بر پنجصد برگذشت
سر و تاج ساسانیان بادگشت .

فردوسی .


ز خشم و ز بند من آزاد گشت
زبهر تو پیکار من باد گشت .

فردوسی .


و رجوع به باد و باد گردیدن شود.
ترجمه مقاله