ترجمه مقاله

بارح

لغت‌نامه دهخدا

بارح . [ رِ ] (ع اِ) باد گرم تابستان . (منتهی الارب ). باد گرم که از جانب راست آید و این کلمه از برح گرفته شده که بمعنی امر شدید شگفت آور است . (المعرب جوالیقی ص 65). و احمد محمد شاکر در حاشیه آرد: برح بمعنی شدت و اذیت است و آنچه جوالیقی نوشته پیروی از استادش تبریزی است . و من در آثار گذشتگان این معنی را نیافتم . || باد تند گردناک . ج ، بوارح . (منتهی الارب ): ریح بارح ؛ شدید. (از اقرب الموارد). باد شدیدی که غبار برانگیزد. (از جمهره ٔ ابن درید 1 : 218). طوفان . (دِمزن ). || بمعنی بروح ضد سانح و العرب تتطیربالبارح و تتفأل بالسانح لانه لایمکنک ان ترمیه حتی تنحرف . (منتهی الارب ). || و در مثل است : انما هو کبارح الاروی ؛ در حق کسی گویند که از او احسان بندرت بوقوع آید، زیرا که اروی یعنی بز کوهی که بر قله ٔ جبال سکونت دارد و کسی او را نبیند مگر گاهی در سالهای دراز. (منتهی الارب ). صیدی که از جانب راست آدمی میآید مانند بروح . ج ، بوارح و عرب بدان فال بد زند زیرا نمیتوان بدان تیر انداخت جز هنگامی که انسان منحرف شود. (از اقرب الموارد). مقابل سانح . صید که از جانب راست صیاد درآید و عرب آنرا شوم دارد. شکاری که از جانب راست صیاد بسوی چپ گذرد. خلاف سانح . (آنندراج ). بداقبال . از بخت بد. (دِمزن ): و در انتظار سانح و بارح و نازح و سارح مانده . (سندبادنامه ص 259).
- بنت بارح ؛ بلا و سختی . ج ، بنات بارح . (منتهی الارب ).
|| (اصطلاح نجوم ) طلوع ستاره ٔ منزل از موقع روشنائی بامداد در غیر موسم باران ، کذا ذکره عبدالعلی البرجندی فی بعض الرسائل و در لفظ طلوع شرح آن بیاید. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
ترجمه مقاله