ترجمه مقاله

بارماس

لغت‌نامه دهخدا

بارماس . [ ] (اِخ ) از حکام تولی خان داروغه ٔ مرو: چون مغولان خاطر از کشتن ساکنان مرو فارغ ساختند بتخریب مساکن ایشان پرداختند. بعد از آن تولی خان فرمان داد... و بارماس بداروغگی آن دیار بی دیار (مرو) قیام نماید... (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 39). و رجوع به صفحه ٔ 40 همین کتاب شود.
ترجمه مقاله