ترجمه مقاله

باریابی

لغت‌نامه دهخدا

باریابی . [ رْ ](حامص مرکب ) اذن دخول . (ناظم الاطباء). تشرف بحضور: پس از باریابی بمحل خدمت خود بازگشت . شرف حضور. (دِمزن ). رجوع به بار یافتن .باریاب شدن . باریاب گشتن . باریابی حاصل کردن شود.
ترجمه مقاله