بار خیمه
لغتنامه دهخدا
بار خیمه . [ رِ خ َ /خ ِ م َ / م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قرارگاه باج گیران در راهها و گذرگاهها. میرنظمی گوید :
خیال غمزه ها در دل نشسته
بجان آمد شدن را راه بسته
بخواهد بار خیمه از دل و جان
گذرگاه نفس بندید هر آن .
باجگاه . گمرکخانه . (دِمزن ). || بکثرت استعمال بخود باج گیر هم اطلاق شده است . باجدار. (دِمزن ). جمعکننده ٔ مالیات و گمرک . (ناظم الاطباء).
خیال غمزه ها در دل نشسته
بجان آمد شدن را راه بسته
بخواهد بار خیمه از دل و جان
گذرگاه نفس بندید هر آن .
(از شعوری ج 1 ورق 190 برگ آ).
باجگاه . گمرکخانه . (دِمزن ). || بکثرت استعمال بخود باج گیر هم اطلاق شده است . باجدار. (دِمزن ). جمعکننده ٔ مالیات و گمرک . (ناظم الاطباء).