بازرهانیدنلغتنامه دهخدابازرهانیدن . [رَ دَ ] (مص مرکب ) نجات دادن . رهانیدن : مگر کز بند غم بازم رهانی که مردن به مرا زین زندگانی . نظامی .و رجوع به رهانیدن شود.