ترجمه مقاله

بازمان

لغت‌نامه دهخدا

بازمان .(حامص مرکب ) توقف . (برهان قاطع). درنگ . (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). || مقدار ثابتی که بر جای میماند . (لغات مصوبه ٔ فرهنگستان ). مقصود حاصل کار و یا نتیجه ٔ خالصی است که از نتیجه به راه افتادن دستگاهی یا کارخانه ای بدست می آید.
ترجمه مقاله