ترجمه مقاله

بازگو

لغت‌نامه دهخدا

بازگو. (اِمص مرکب ) بازگوی . بازگویه . تکرار. اعاده ٔ چیزی که گفته شده باشد. (ناظم الاطباء). واگویه . تکرار سخن :
غصه ها هست در دلم که زبان
زهره ٔ بازگو نمیدارد.

خاقانی .


صحبت شبهای میخواران ندارد بازگو
چون ز مجلس میروی بیرون لب پیمانه باش .

صائب (از آنندراج ) (ارمغان آصفی ).


|| (نف مرکب ) بیان کننده . (غیاث اللغات ). گوینده ٔ سخن .
ترجمه مقاله