بازینج
لغتنامه دهخدا
بازینج . [ ی َ ] (اِ مرکب ) چنجولی . تاب . دودَأت (السامی فی الاسامی ). رسنی دو تا از سقف فروهشته که بر میان آن رسن بنشینند و پای فروهلند و بباد زور خویش همی آید و میشود :
زتاک خوشه فرو هشته و ز باد نوان
چو زنگیانی بر بازینج بازیگر.
و رجوع به بازپیچ و بادپیچ شود.
زتاک خوشه فرو هشته و ز باد نوان
چو زنگیانی بر بازینج بازیگر.
بوالمثل (از فرهنگ اسدی نخجوانی ).
و رجوع به بازپیچ و بادپیچ شود.