بازی دوستلغتنامه دهخدابازی دوست . (ص مرکب ) دوستدار بازی . آنکه به لهو و بازی دل بسته باشد : و کماری بازی دوست بود و شکار و عیش کردن . (مجمل التواریخ و القصص ص 99).