ترجمه مقاله

بازی فراخ

لغت‌نامه دهخدا

بازی فراخ . [ ف َ ] (ص مرکب ) بمجاز، در برابر تنگخوی . در شعر سعدی بدین سان آمده است :
سعدیا عاشق نشاید بودن اندر خانقاه
شاهد بازی فراخ و زاهدان تنگخوی .
که بمعنی مَزّاح و فراخ خوی در برابر تنگخوی است ، اما همین بیت در نسخ متأخر بدین صورت در آمده است :
سعدیا مستی و مستوری بهم نایند راست
شاهدان بازی مزاج و صوفیان بس تنگخوی .
و مصراع دوم بدینسان نیز در نسخ آمده است :
شاهدان بازی فراخ و...
ترجمه مقاله