باغش
لغتنامه دهخدا
باغش . [ غ ِ ] (ص مرکب ) که عیار آن تمام نباشد (سکه و جز آن ). غشدار. ناسره . باردار. ناک . مقابل بیغش :
زر چون به عیار آید کم بیش نگردد
کم بیش شود زرّی کان باغش و بارست .
|| ناپاک . آلوده . و رجوع به غش شود.
زر چون به عیار آید کم بیش نگردد
کم بیش شود زرّی کان باغش و بارست .
ناصرخسرو.
|| ناپاک . آلوده . و رجوع به غش شود.