ترجمه مقاله

باقر

لغت‌نامه دهخدا

باقر. [ ق ِ ] (اِخ ) شاملو. محمدباقر بیک متخلص به باقر از امیرزادگان ایران است . بهمراه نادرشاه بهندوستان رسیده ، بعد از مراجعت شاه در ایران بخدمتی مأمور گردیده بود، با آنکه خدمت را موافق حکم سرانجام می نمود روزی که بحضور جمیع امرا معاتب شد از فرط غیرت به کاردی که در کمر داشت روبروی شاه خود را هلاک ساخت . خان واله مرحوم نوشته که هنگام ورود شاه جهان آباد این ابیات خود را بخط خود نوشته بمن داده بود:
دامی نگسستم قفسی را نشکستم
صیاد جفاپیشه چرابست پرم را.
بردند ز کف قوت گیرائیم افسوس
روزی که رساندند بدامان تو دستم .
هر سبزه که از خاک شهیدان تو برخاست
چون لاله ٔ دل سوخته داغ جگری داشت .

(از تذکره سفینه ٔ هندی ص 26).


او از شعرای فارسی زبان و از طایفه ٔ شاملو بوده . و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1201 شود.
ترجمه مقاله