باقر
لغتنامه دهخدا
باقر. [ ق ِ ] (اِخ )از شعرای پارسی گوی و از سادات یزد بود. از اوست :
آن شب که بلا بر این ستمکش بارد
از دیده ٔ شب شراب بی غش بارد
در گریه ندیده ای بدین بوالعجبی
کز دیده بجای آب ، آتش بارد.
آن شب که بلا بر این ستمکش بارد
از دیده ٔ شب شراب بی غش بارد
در گریه ندیده ای بدین بوالعجبی
کز دیده بجای آب ، آتش بارد.
(از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1202).