ترجمه مقاله

باقر

لغت‌نامه دهخدا

باقر. [ ق ِ ] (ع ص ) شکافنده و گشاینده و وسعت دهنده . (از اقرب الموارد). شکافنده و گشاینده و فراخ کننده . (از منتهی الارب ). شکافنده و گشاینده . (ناظم الاطباء). || مرد بسیار علم . (آنندراج ) (غیاث اللغات ): هو باقر علم ؛ یعنی او وسعت دهنده ٔ علم و متبحر در علم است . (ناظم الاطباء). || مرد بسیار مال . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || اسد که چون بر شکار پیروز شود شکم او را بدرد و بشکافد. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). شیر که اسد باشد. (از منتهی الارب ). شیربیشه . (ناظم الاطباء). شیر درنده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || گاو. (مهذب الاسماء). ج بواقر. اسم جمع (بروایت لیث ) باقر جماعة بقر باشد با شبانانش ، مثل جامل که جماعة شتران بود باساربانان . و در جمهرة ابن درید آمده است که باقر و بقیر جمع بقر باشد.(از تاج العروس ). گروه گاوان با گاوچرانان و آن اسم جمع است . (از اقرب الموارد) . باقر و بَقیر و بَیقور و باقور و باقورة اسم جمع. (منتهی الارب ). و رجوع به بقیر و بیقور و باقور و باقورة شود. || رگی است در مآقی . (از اقرب الموارد) (تاج العروس ). رگی است در بیغوله ٔ چشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || طائری است ابلق یا خاکسترگون یا سپید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ج ، بَقَر.
ترجمه مقاله