ترجمه مقاله

بالاچاق

لغت‌نامه دهخدا

بالاچاق . (ص مرکب ) حاکم و غالب . (فرهنگ نظام ). غالب .زبردست . مقابل زیرچاق که بمعنی مغلوب و محکوم و فرمانبردار باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
همدمان تو همه چابک و رند و تبچاق
همه چون سرو بگلهای چمن بالاچاق .

میرنجات (از آنندراج ).


|| بالا. صاحب بلندی . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). لفظ مذکور مرکب از بالای فارسی بمعنای فوق و چاق ترکی بمعنی قدر و مرتبه است و معنی ترکیبی آن بلندمرتبه است . (فرهنگ نظام ).
ترجمه مقاله