ترجمه مقاله

بامه

لغت‌نامه دهخدا

بامه . [ م َ / م ِ ] (اِ) ریش دراز وبزرگ و انبوه باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). ریش انبوه . (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (ص ) درازریش . (برهان قاطع) (آنندراج ). بلمه نیز گویند. (فرهنگ خطی ) (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 192). (شرفنامه ٔ منیری ). مقابل کوسه . (از انجمن آرای ناصری ). محتمل است که مصحف یا صورت دیگری از بلمه باشد.(یادداشت مؤلف ). و آنرا بلمه نیز گویند ظاهراً یکی تصحیف دیگری است . (فرهنگ رشیدی ). کسی که ریش دراز وانبوه دارد و کوسه نیست و نام دیگرش بلمه است . (فرهنگ نظام ) (از ناظم الاطباء). ریش تپه . لحیانی . ریشو. گرد ریش . کلان ریش . ریش آور. پرریش . تپه ریش . بزرگ ریش .
ترجمه مقاله