ترجمه مقاله

بام

لغت‌نامه دهخدا

بام . (اِ صوت ، اِ) مخفف بامب . بامبه . بامچه . آوائی که از زدن کف دست گشاده بر سر کسی برآید. || ضربت و زخم با کف دست بر سر زدن . (یادداشت مؤلف ). ضربتی که با کف گشاده بر میان سر کسی زنند. (یادداشت مؤلف ). با دست بر سرکسی زدن . (فرهنگ نظام ): و در قدیم زدن بر آستین به نشانه ٔ توهین و تخفیف . (یادداشت مؤلف ) :
رویش نبیند ایچ و قضا را چو بیندش
بامش بر آستین و لتش بر قفا زند.

خطیری .


ترجمه مقاله