ترجمه مقاله

بانوج

لغت‌نامه دهخدا

بانوج . (اِ) جای خوابی باشد که بجهت اطفال سازند و از جایی آویزند و طفل را در آن خوابانند و حرکت دهند تا در هوا آید و رود. (از برهان ).و رجوع به ننو. ننی . بانوچ و بازپیچ شود. این کلمه به همین معنی در تداول عامه ٔ گناباد بکار می رود. || ریسمانی را گویند که در ایام عید نوروز ازجای بلند یا شاخ درختی آویزند و زنان و دختران بر آن نشسته در هوا آیند و روند. (برهان قاطع). تاب بازی کودکان . تاب . دوداءة. ارجوحه . مرجوحه . بازپیچ . (منتهی الارب ): دوّدالغلام بر بانوج نشسته و بر هوا رفت و آمد نمود. تدوید؛ بر بانوج نشستن و بر هوا رفت و آمدنمودن . زحلوقه ؛ بانوج چوبین که آن را بر جایی بلند نهند و کودکان بر دو طرف آن نشینند. (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله