ترجمه مقاله

بانو

لغت‌نامه دهخدا

بانو. (اِخ )ظاهراً نام جده ٔ خلف بن احمد بود که او را بدین نام خوانده اند. و این خلف نبیره ٔ دختر عمروبن لیث بود به روایت ابن اثیر، هرچند برخی او را نبیره ٔ یعقوب نیزگفته اند و بدیع همدانی در قصیده ٔ لامیه ٔ خود خلف را به هر دو پادشاه یعنی یعقوب و عمرولیث منسوب کرده و مولانا معین الدین اسفزاری در تاریخ هرات نسبت خلف را برین موجب در قلم آورده است که : خلف بن احمدبن محمدبن خلف بن ابی جعفربن لیث بن فرقدبن سلیمان ... (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 351). در تاریخ سیستان آمده است که بانو [ بنت ] محمدبن عمرو را به زنی به محمدبن خلف دادند. (تاریخ سیستان ص 275). و این سیده بانو مادر امیر بوجعفر بود. (همان کتاب ص 314). و خلف بن احمد را که خلف بانو گویند نسبت به جده کنند. (حاشیه ٔ بهار بر تاریخ سیستان ص 314). فرخی از سیستان بود پسر جولوغ ، غلام امیر خلف بانو. (چهارمقاله ٔ نظامی ص 58). اما در تعلیقات چهارمقاله ٔ قزوینی آمده است که بانو دختر عمروبن اللیث صفاری است . (تعلیقات چهارمقاله ص 177).
ترجمه مقاله