ترجمه مقاله

باهم آمدن

لغت‌نامه دهخدا

باهم آمدن . [ هََ م َ دَ ] (مص مرکب ) همراه آمدن . معاً آمدن . به اتفاق هم آمدن . (ناظم الاطباء). انضمام . تقلص . احلاب . (تاج المصادر بیهقی ). در صحبت یکدیگر فرارسیدن . || متحد شدن . به یک جا جمع شدن :
نبینی که چون باهم آیند مور
ز شیران جنگی برآرند شور.

سعدی (گلستان ).


ترجمه مقاله