ترجمه مقاله

باهم

لغت‌نامه دهخدا

باهم . [ هَُ ] (اِ) باد موافق . (آنندراج ).باد شرطه . بادی که از عقب کشتی وزد. (ناظم الاطباء).باد مراد. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 177) :
سالک این شرطه به ساحل نرساند ما را
کشتی بیخردانست که باهم دارد.

سالک اصفهانی (از شعوری ).


اما این معنی جای دیگر دیده نشد.
ترجمه مقاله