باگزند
لغتنامه دهخدا
باگزند. [ گ َ زَ ] (ص مرکب ) (از: با+ گزند) دارای آسیب . زیان دار. زیان آور :
به بازارگان گفت لب را ببند
کزین سودمندیم و هم باگزند.
و رجوع به گزند شود.
به بازارگان گفت لب را ببند
کزین سودمندیم و هم باگزند.
فردوسی .
و رجوع به گزند شود.