ترجمه مقاله

باگهر

لغت‌نامه دهخدا

باگهر. [ گ ُ هََ ] (ص مرکب ) (از: با + گهر) نجیب . اصیل . شریف . باگوهر. گوهری . نژاده :
جوان ارچه دانا بود باگهر
ابی آزمایش نگیرد هنر.

فردوسی .


یکی باگهر بود نامش تورگ
به هندوستان پهلوانی بزرگ .

فردوسی .


نخستین چنین گفت با مهتران
که ای پرهنر باگهر سروران .

فردوسی .


بخندید و بهرام را گفت شاه
که ای باگهر پرهنر پیشگاه .

فردوسی .


و رجوع به باگوهر وگوره و گهر شود.
ترجمه مقاله