ترجمه مقاله

ببان

لغت‌نامه دهخدا

ببان . [ ب َب ْ با ] (ع اِ) روش . طریقه . رسم . عادت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هم ببان واحد؛ یعنی به راه و طریقه ٔ واحد. (اقرب الموارد). || راه گذران . (ناظم الاطباء). عمر گفته است : ان عشت فسا جعل الناس ببانا واحداً؛ یعنی متساوی در قسمت . (از اقرب الموارد). جوالیقی گوید: ببان کلمه ٔ عربی محض نیست و در روایتی که از عمر آمده است مقصود آنست که مردم ببان واحد یعنی شیئی واحد بشوند. ورجوع به المعرب جوالیقی ص 72 و حواشی آن صفحه شود.
ترجمه مقاله