بتازه
لغتنامه دهخدا
بتازه . [ ب ِ زَ / زِ ] (ق مرکب ) دیگربار. دگربار. بتازگی . (آنندراج ). از سر نو. مستحدثاً :
بفروختم بغم دل از غم خریده را
رفتم بتازه این ره صد ره بریده را.
خطش بتازه باعث ناز و نیاز شد
کوتاه کرد زلف و شکایت دراز شد.
بفروختم بغم دل از غم خریده را
رفتم بتازه این ره صد ره بریده را.
واله ٔ هروی .
خطش بتازه باعث ناز و نیاز شد
کوتاه کرد زلف و شکایت دراز شد.
سلیم .