ترجمه مقاله

بتکوب

لغت‌نامه دهخدا

بتکوب . [ ب َ ] (اِ) ریچالی است که از گوزمغز و سیر و ماست و شبت سازند و خورند. (انجمن آرای ناصری ) (از فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ریچالی است که از مغز گوز و سیر و ماست کنند ترش باشد. (فرهنگ اسدی ) (اوبهی ). بتلوب . (برهان قاطع). نوع حلوائی است که با عسل و شیر ومغز گردو درست کنند. (از فرهنگ شعوری ) :
بسنده نکردم به بتکوب خویش
بر آن شدم کز منش سیر بیش .

خجسته سرخسی .


بکنی و بخسم خورد وز آن شود مست و خراب
زاب تتماجی که باشد سرد و بی بتکوب و سیر.

سوزنی .


بر دشمن در او شد روز تیره و زغم
لوزینه در مذاقش بتکوب می نماید.

شمس فخری .


ترجمه مقاله