بحمدا
لغتنامه دهخدا
بحمدا. [ ب ِ ح َ دِل ْ لاه ] (ع صوت مرکب ، شبه جمله ) شکر خداوند را. بشکر خداوند. در موقع شکر استعمال میشود؛ یعنی شکر خدا را. (ناظم الاطباء) :
بحمداﷲ که با قدر بلندش
کمالی در نیابد جز سپندش .
نسب گوئی بنام ایزد ز جمشید
حسب پرسی بحمداﷲ چو خورشید.
بحمداﷲ از هیچ بالا و پست
نیامد درین ملک موئی شکست .
بحمداﷲ این سیرت ورای راست
اتابک ابوبکربن سعد راست .
نداری بحمداﷲ آن دسترس
که برخیزد از دستت آزار کس .
مراست با همه عیب این هنر بحمداﷲ
که سر فرونکند همتم به هر جائی .
چو درگلزار اقبالش خرامانم بحمداﷲ
نه میل لاله و نسرین نه برگ نسترن دارم .
- بحمداﷲ و المنة ؛ خدای را شکر و منت او را :
گرم صد لشکر از خوبان بقصد دل کمین سازند
بحمداﷲ و المنة بتی لشکرشکن دارم .
بحمداﷲ که با قدر بلندش
کمالی در نیابد جز سپندش .
نظامی .
نسب گوئی بنام ایزد ز جمشید
حسب پرسی بحمداﷲ چو خورشید.
نظامی .
بحمداﷲ از هیچ بالا و پست
نیامد درین ملک موئی شکست .
نظامی .
بحمداﷲ این سیرت ورای راست
اتابک ابوبکربن سعد راست .
سعدی (بوستان ).
نداری بحمداﷲ آن دسترس
که برخیزد از دستت آزار کس .
(بوستان ).
مراست با همه عیب این هنر بحمداﷲ
که سر فرونکند همتم به هر جائی .
سعدی .
چو درگلزار اقبالش خرامانم بحمداﷲ
نه میل لاله و نسرین نه برگ نسترن دارم .
حافظ.
- بحمداﷲ و المنة ؛ خدای را شکر و منت او را :
گرم صد لشکر از خوبان بقصد دل کمین سازند
بحمداﷲ و المنة بتی لشکرشکن دارم .
حافظ.