ترجمه مقاله

بختمند

لغت‌نامه دهخدا

بختمند. [ ب َ م َ ] (ص مرکب ) که بخت دارد. دارای بخت و صاحب طالع نیک . (ناظم الاطباء). مردی دولتی . حظی . محظوظ. بخت ور. بختیار. دولتی . حظیظ. مجدود. مرغب . (منتهی الارب ). بختاور.(آنندراج ). جدید. منأف . (منتهی الارب ) :
الا گر بختمند و هوشیاری
به قول هوشمندان گوش داری .

سعدی (صاحبیه ).


جدی . جد. مرد بخت مند. (منتهی الارب ).
- بخت مند شدن ؛ جد. نأف . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله