ترجمه مقاله

بخرک

لغت‌نامه دهخدا

بخرک . [ ب ُ رَ ] (اِ) بادام کوهی کوچک که در جنگل جنوب ایران بسیار است ، آنرا چیده تلخیش را زایل نموده ، خورند. لفظ مذکور در تکلم شیراز داخل است . (فرهنگ نظام ). بادام کوهی که از چوب آن عصا سازند. (ناظم الاطباء). نام میوه ای است که آنرا بادام کوهی میگویند و چوب آنرا بجهت میمنت عصا کنند. (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (از شرفنامه ٔ منیری ). به شیرازی بادام کوهی را نامند. ارجان . ارچن . ارژن . چوب آنرا عصا کنند و خجسته شمرند. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) :
ارده و بخرک و سیلان چو یک اشکم بخوری
بردلت کشف شود چندهزاران اسرار.

بسحاق اطعمه .


ترجمه مقاله