ترجمه مقاله

بخسانیدن

لغت‌نامه دهخدا

بخسانیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) گدازانیدن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ سروری ). گداختن . (نسخه ای از فرهنگ اسدی ). گداختن و حل کردن و آب کردن .(ناظم الاطباء). || پژمرده ساختن . (برهان قاطع) (فرهنگ سروری ). || پژمردن . ترنجیدن از غم یا درد. (یادداشت مؤلف ). || در رنج داشتن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ سروری ). آزردن . (ناظم الاطباء). || خرامیدن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به بخسان و پخسان و پخسانیدن و بخس و بخسی و بخسیدن و پخسیدن شود.
ترجمه مقاله