ترجمه مقاله

بخس

لغت‌نامه دهخدا

بخس . [ب َ ] (ع مص ) کاستن حق کسی را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). کاستن . (از اقرب الموارد). نقصان کردن . (غیاث اللغات ). بکاستن . (تاج المصادر بیهقی ). || کور کردن چشم و برکندن آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). کور کردن . لغتی است در بخص . (از اقرب الموارد). و رجوع به بخص شود. || بیداد کردن بر کسی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). ظلم کردن کسی را. (ناظم الاطباء). ستم کردن . (از تاج العروس ) و قوله تعالی : و لاتبخسوا الناس ؛ ای لاتظلموهم . (تاج العروس ).
ترجمه مقاله