ترجمه مقاله

بخص

لغت‌نامه دهخدا

بخص . [ ب َ خ َ ](ع مص ) ابخص گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). روییدن گوشت پاره در بالا یا در پایین چشم . (ازاقرب الموارد). پشت چشم برآمده شدن . چشم برکردن . (تاج المصادر بیهقی ): بخصت عینه ؛ مبتلا به بخص گردید چشم او. (ناظم الاطباء). و رجوع به ابخص و بخصاء شود.
ترجمه مقاله