بخوردانلغتنامه دهخدابخوردان . [ ب َ / ب ُ ] (اِ مرکب ) مجمر بخور. (ناظم الاطباء). مجمر. (آنندراج ). بوی سوز. مجمره . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به نشوءاللغة ص 98 ح 1 شود.