ترجمه مقاله

بخ

لغت‌نامه دهخدا

بخ . [ ب ُ ] (اِ) کخ . لولو. یک سر دو گوش . فازوع . و کلمه ٔ بخ ردیف کخ در نسخه ای از لغت اسدی آمده است . (یادداشت مؤلف ). چیزی بود که ترس کودکان را بسازند بدیدار زشت و آن را بتازی فاروع خوانند. (فرهنگ اسدی چ پاول هورن ) :
آیم و چون بخ بگوشه ای بنشینم
پوست به یک ره برون کنم زستغفار.

فرخی .


ترجمه مقاله