ترجمه مقاله

بخ

لغت‌نامه دهخدا

بخ .[ ب َخ ْ خ ِن ] (ع صوت ) عربی است در ستایش و مبارکباد. خوشا که به وقت خوش آمد چیزی گویند. (غیاث اللغات ). خوش . (شرفنامه ٔ منیری ). خه . به . زه . احسنت . تقدیر کردن . (زوزنی ). در ستایش ومبارک باد و در رضا و پسند گویند. کلمه ای است بمعنی خوشا که بوقت خوش آمدن چیزی گویند مانند زه و خه در فارسی . در حالت افراد خای آن را گاه ساکن و گاه مکسور و گاه مضموم منون آرند و اکثر مکرر کنند برای مبالغه پس گویند بخ بخ بکسر و بر تنوین اول و سکون ثانی وبخ بخ بسکون هر دو و بخ بخ بکسر و تنوین هر دو مشدده .(آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) :
روافده اکرم الرافدات
بخ لک بخ لبحر خضم .

(از اقرب الموارد).


- درهم بخی ّ ؛ درهمی است که بر آن کلمه ٔ بخ نوشته شده باشد. (منتهی الارب ).
|| (اِ) مرد مهتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله