ترجمه مقاله

بد

لغت‌نامه دهخدا

بد. [ ب ُ ] (اِ) آتشگیره و آن چوب پوسیده یا گیاهی است که با چخماق آتش بر آن زنند. (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). گیاهی است که زیر چخماق نهندش تا آتش زود در آن گیرد و آن را پود و پوک و خف نیز گویند. (فرهنگ سروری ). هر آتشگیره ای مانند قو و چوب پوسیده و جز آن . (ناظم الاطباء). بود. پود. حراق . پُد. پیفه . (یادداشت مؤلف ). || خادم و خدمتکار. (برهان قاطع). نوکر و خادم . (ناظم الاطباء). || لته و رگوی نیم سوخته که بجهت آتشگیره مهیا کرده باشند. (از برهان قاطع). رگوی نیم سوخته که بجهت آتشگیره مهیا کرده باشند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا).
ترجمه مقاله