ترجمه مقاله

بدقمار

لغت‌نامه دهخدا

بدقمار. [ ب َ ق ِ / ق ُ ] (ص مرکب ) آنکه قمار بناراستی بازد. (آنندراج ). آنکه در قمار تقلب کند :
ز دست طالع بد می رویم شهر بشهر
چو بدقمار که تغییر می دهدجا را.

ملا ادبی نظیری (از آنندراج ).


بطوف نرد محبت خدا بسازد قاسم
که کار ما به حریفان بدقمار نیفتد.

ملاقاسم مشهدی (از آنندراج ).


از بدقمار هر چه ستانی شتل بود. (از یادداشت مؤلف ). || آنکه بهر طریقی تحصیل پول می کند. (ناظم الاطباء). || آنکه عادتاًشریر باشد و بدخوی . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله