ترجمه مقاله

بدنشین

لغت‌نامه دهخدا

بدنشین . [ ب َ ن ِ ] (نف مرکب ) که بد نشیند. بدنشیننده :
مثال از نقش کم گر شد قمارت بدنشین اینجا
که چشم بد بقدر نقش باشد در کمین اینجا.

صائب (از آنندراج ).


بگذر ز قمار بوسه بازی
اینجاست که نقش بدنشین است .

کلیم (از آنندراج ).


و رجوع به نشستن و مشتقات آن شود.
ترجمه مقاله