بدپیشه
لغتنامه دهخدا
بدپیشه . [ ب َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) آنکه بدی پیشه ٔ خود کند. بدکردار. بدعمل . بدفعل . (فرهنگ فارسی معین ) :
که آن ترک بدپیشه و ریمنست
که هم بدنژاد است و هم بدتنست .
|| فاسق . فاجر. (فرهنگ فارسی معین ).
که آن ترک بدپیشه و ریمنست
که هم بدنژاد است و هم بدتنست .
فردوسی .
|| فاسق . فاجر. (فرهنگ فارسی معین ).